۱۳۸۷ شهریور ۲۴, یکشنبه

جيبرالتار = جبل الطارق


دلم مى خواست زيباترين ترانه را با صداى بلند ميخوندم و ميگفتم براى عاشق بودن نياز به چيزهاى زيادى نيست فقط بايد عاشق باشى تا پرواز پرنده و رنگ آسمون و بار كشى مورچه و واق واق سگ همسايه برات قشنگ بياد

اين همه راه كوبيدن و رفتن تا جيبرالتار گاهى لازمه تا تو راه و زيبايهاش به اين فكر كنى كه همراهى و همدلى تو راهه كه همه چيز را پذيرفتنى ميكنه
اين همه راه رفتيم تا با يه موزيك قشنگ هندى آشنا بشيم و بدونيم كه تو اين دنيا كه فرودگاه ها و مرزاش بدجورى بازرسى ميشن فرودگاهى هست كه ميشه از وسط باندش براحتى قدم زد و وقتى پرواز هست متمدنانه كنار وايساد و به بچه ها از نزديك هواپيما را نشون داد

۱ نظر:

Mehri Publication گفت...

رفیق نازنین و خوبم وبلاگ جدیدت را دیدم و کلی خوشحال شدم .همیشه شاد و سربلند باشی