۱۳۸۷ شهریور ۲۱, پنجشنبه

خواب شيرين


صبح شده بود و بايد پا مى شد كه كار هاى روتين را انجام بده يعنى قبل از اينكه بچه بيدار شه شيشه شيرها را بشوره - آب جوش درست كنه
لباسش را بپوشه تختش را جمع كنه و اگر زرنگ باشه قبل از بيدار شدن بچه اش صبحانه اش را بخوره
اونروز چشمش را بست و خودش را به خواب زد
توى ذهنش رفت به ايران ـ روى تخت خونشون دراز كشيد با آفتابى كه به صورتش مى پاشيد بيدار شد ـراديو را روشن كرد صداى خواننده زنى ميومدفكر كرد مثلا مرجان يا هنگامه بعد نگاه كرد تو يخچال پنير نداشتن ـ به موهاش دستى كشيد و پريد بيرون كه بره بقالى محل
تو خيابون زن و مرد خوشال اينور اونور ميرفتن
نه سر زنى حجاب بود ـ نه گشت بازرسى

آقاى بقال سر حال بود و جنساش جور و جاى مسجد محل يك فضاى سر سبز بود٠٠٠٠
اين خيال را چند بار تكرار كرد با صداى بچه كوچولوش از تختش اومد بيرون و در راه كترى آب جوش را روشن كرد٠

هیچ نظری موجود نیست: