۱۳۸۸ خرداد ۱۸, دوشنبه

اولین جرقه, جرقه امید



کودک از در تا پنجره راه آمد بدون کمک مادرش
او موقعیت مادر را با حس قوی کودکانه ش درک کرده بود و برای مادر شیرین کاری میکرد تا او را بخنداند
اولین جرقه امید ظاهر شد
پیژامه پدر همراه وسایل دیگر به خانه جدیدشان رفته
مادر پیژامه را بغل کرد و خوابید
کودک نگاهی به پیژامه انداخت و بی‌ اعتنا عروسکش را به بینی‌ ش مالید تا خواب ش ببرد
در دور دستها سگی پارس میکرد

هیچ نظری موجود نیست: