۱۳۸۷ آبان ۱, چهارشنبه

صبح آفتابى پاييزى


پرده ها ى کلفت اتاق جلوى نور را مى گرفتند و او که سوسوى نور را از منافذ پرده ديده بود به کمک شعاع ها ى نور رفت تا در جدالشان با پرده چيره شوند
پرده که کنار رفت اتاق غرق نور شد و رنگ آميزى گلها ى باغ تابلوى ديوار رايحه مطبوعى را در اتاق پخش کرد
ميزش را تا انتها به چهارچوب پنجره چسباند
صندليش را بدون اينکه روى زمين بکشد با کمال دقت به کنار ميز آورد و روى آن نشست
خم شد و بيرون را تماشا کرد
نسيمى ملايم برگ هاى نارنجى پاييزى درختان را نوازش مي کرد و گاهى چند برگ را از شاخه جدا ميکرد تا درهوا چرخى بزنند و در پايان به دسته برگ هاى خشک روى زمين بپيوندند 
دستش را دراز کرد و از کشوى ميز کاغذ و قلمى را روى ميز گذاشت
ميز را به هواى آوردن چايى گرم ترک کرد
در حاليکه بخارگرما از ليوان چاى برخاسته بود قلم را در دست گرفت و روى کاغذ نوشت :
پرده ها ى کلفت اتاق جلوى نور را مى گرفتند و او که سوسوى نور
را از منافذ پرده ٠٠٠٠٠٠٠٠٠٠٠٠٠٠
 

هیچ نظری موجود نیست: