۱۳۸۷ مهر ۲۱, یکشنبه

دلتنگى


به ناگاه به خود آمدم و ديدم از بازگشتم دو هفته ميگذرد وكارهاى عقب افتاده مجال سوسو كردن را از من گرفته

هنوز مخاطبى براى اين نوشته ها نيافته ام اما مثل كسى كه حيوان خانگيش رادوست دارد ـ من هم به اين صفحه و ارتباط خصوصيم با اوخوگرفته ام
خلوت سه ماهه من در پرتقال به ناگاه جايش را به لندن پر هياهو داد و كوچه پس كوچه هاى ميان بر و خلوت همراسميت(محله اى در لندن)جايگاه پرسه هاى روياهاى من شد و سادگى خم شدن و برداشتن يك پنى روى زمين بهانه اى به مثبت نگرى و اميد

اينقدر منظره زيبا و پرواز مرغ دريايى و ذوق دانيلا از تمام كردن نقاشى ناتمامش و كيك تولد بادكور برگ هاى زيتون با خودم آوردم كه به گاه دلتنگى ها و خستگى هايم همدمم باشند

هیچ نظری موجود نیست: